نوشتن و ارسال شعر تسلیت میتواند در تسکین غم و اندوه خانوادههای داغدار بسیار موثر باشد. در ادامه این متن از تشریفات سفیر، حداقل 10 نمونه شعر برای تسلیت گفتن به عزاداران و وابستگان نزدیک آوردهایم. برای این روزهای شما، طلب صبر داریم.
شعر تسلیت برادر
1- زدم فریاد خدایا این چه رسمی است
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه میتوان زیست؟
2- حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد،
عاقبت با اشک غم کوه امید کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته بازآید ولی،
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
3- بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوایی ست به جز داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود
4- دلم غرق تماشا بود، رفتی
میان اشک و آه و دود، رفتی
کنار حسرتی دیرینه ماندم
برادر من، داداش من، زود رفتی
5- در این دنیای فـانی پر به پرواز رفت
برادر از داغ برادر دردمند و بیمار رفت
من ماندهام و دنیایی پر از ماتم او
که خورشیدم نیامده بر سر دیوار، رفت
6- ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
نامهای هم ننوشته است، خدایا چه کنم
گاهش این لطف به ما هست ولی گاهش نیست (شهریار)
7- گل باغ امیدم رفته از دست
غریبانه، شبی بار سفر بست
غمش زد آتشی بر قلب خسته
که تا روز ابد، دل را شکسته
تمام خاطرات خوبم تو بودی
8- گفتم که چرا رفتی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که مگو، مصلحت حق چنین بود
9- برادر جان نبودت کرده زارم
بدان خسته شدم، سنگینه بارم
زمان و هجر تو کوبیده قلبم
پناهی نیست جز پروردگارم
10- بلی قدر چمن را بلبل افسرده میداند
غم مرگ برادر را، برادر مرده میداند
11- گلی خوشبو و پرپر دارم اینجا
عزیز جان برادر دارم اینـجا
12- چشمام از سوز گریه تاره امشب
دلم دریایی از غم داره امشب
عزیزم کرده منزل زیر این گل
دو چشمام اشک وخون میباره امشب
13- اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان (هوشنگ ابتهاج)
برای تشریفات مجالس ترحیم مشهد، تیم مجربی داریم که در این شرایط بهخصوص در کنار شماست تا با آسودگی خاطر، مراسم ختم آن عزیز را برگزار کنید.
شعر تسلیت پدر
1- نه تنها صبرم کفاف این همه غم را نمیدهد
بلکه عمرمم کفاف این همه صبر را نمیدهد (فاضل نظری)
2- از نگاهِ خشک، منعِ چشمِ من انصاف نیست
دستِ گل چیدن ندارم، خارِ دیوارم تو را (صائب تبریزی)
3- پدر که نباشد انگار سایه سرت نیست
سایه سر که نباشد انگار تکیه گاهت نیست
پدر که نباشد انگار تمام شهر خالیست
4- رهی، تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم، که دارد عمر کوتاهی (رهی معیری)
5- روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر
بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر
کس نمیداند مقامش را بجز یزدان پاک
آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر
6- کاش آن شب را نمی آمد سحر
کاش گم در راه پیک بد خبر
ای عجب کان شب سحر اما به ما
تیره روزی آمد و شام دگر
دیده پر خون از غم هجران و او
با لب خندان چه آسان بر سفر
ای دریغ از مهربانیهای او
دست پر مهر آن کلام پرشکر
غصهها پنهان به دل بودش ولی
شاد و خرم چهرهاش بر رهگذر
در ارزان زان ما بود ای دریغ
گنج پنهان شد به خاک و بیثمر
تا پدر رفت آن سحر از پیش رو
بینشان را خاک تیره شد به سر
7- مردان خدا چه با صفا میمیرند
دلباخته در راه خدا میمیرند
گویی که رسیده حکم آزادی شان
خندان لب و با میل و رضا میمیرند
8- رفت تا نامش از گرد زمین پاک بماند
آسمانیتر از آن بود که در خاک بماند
چه خوش باشد در این دنیای فانی
به خوش نامی نمودن زندگانی
که بعد از ما بسی گردش کند چرخ
نماند جز نکونامی نشانی
9- ای گل باغ و چمن از ما گسستن زود بود
پشت فرزندان از این ماتم شکستن زود بود
بهر تو همسر ندارد صبر در این انتظار
ای پدر بر سنگ نامت نقش بستن زود بود
10- آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود
آن کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
در روزهای غمناک که عزیزی را از دست دادید، تشریفات مجالس مشهد را به تیم ما بسپارید.
شعر تسلیت مادر
1- آن ابر که گل همقدم بارش او ابود
سیراب نکرده عطش دشت، چرا رفت؟
2- مادر به خدا این دل ما کعبۀ درد است
رخساره ما برگ خزان دیدۀ زرد است
3- پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست
4- این جا بهشت آرزو در زیر خاک است
آرامگاه مادری مظلوم و پاک است
5- مادرم رفتی و داغت به دل ماست هنوز
هرکجا مینگرم روی تو پیداست هنوز
6- در نگاهت خستگی معنا نداشت
وسعت پاك تو را دريا نداشت
آه ای جاریتر از خورشيد خوب
كاشكی هرگز نمیكردی غروب
7- نیست دیگر سایه پر مهر مادر بر سرم
آن که بود از مرحمت غمخوار و یار و یاورم
8- ای خاک تیره مادر ما را عزیز دار
این نور چشم ماست که دربر گرفتهای
9- این چه شمع است که خاموش نگردد هرگز
مرگ مادر که فراموش نگردد هرگز
10- مادر امروز، جهان بی تو نبیند چشمم
این منم بر سر خاک تو که خاکم بر سر
11- مادر گمان مبر ز خیال تو غافلم
گر ماندهام خموش، خدا داند و دلم
12- دگر اغوش مادر جای مانیست
دریغا دامنش ماوای ما نیست
از ان روز از دار فنا رفت
کسی غمخوار و هم اوای مانیست
13- شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادر شایسته ای زین عالم ناپایدار
چشم خود بر بست و از چشم عزیزان دور شد
14- مادرم ای رفته در خوابی دراز
یاس هایت توی ایوان گشته باز
گرچه گلهایت همه تنها شدند
با شقایقهای آن دنیا بساز
15- مادر به خدا ماه در این خانه تو بودی
روشنگر این کلبه ویرانه تو بودی
از خاطر دلها نرود یاد تو هرگز
ای آنکه به نیکی همه افسانه تو بودی
16- از دست دادم سایهٔ مهرِ تو
شد روزگارم همچو شبهای دلو
رفتی و بردی نورِ دیده از من
گویی که چشمم بسته شد در قپو
ای ماه من، ای آفتابِ جانم
ای قبلهگاهِ دل، ای مهربانم
رفتی و بردی آب حیات از من
خشکیدم و شدم چو نیستان
17- کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست
کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست (شهریار)
شعر تسلیت خواهر
1- دلم بی تاب شده باز توی سینه
یه بغضی تو گلوم باز مهمونه
دوباره جای خالی تو خواهر
وجودم رو کم کم می شکونه
2- ز هجران تو پرپر میزند دل
ز دلتنگی به هر در میزند دل
چو بلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سر میزند دل
3- تو نیستی قلب من هم غصه داره
چشام بی خواب شده باز بی قراره
بهشت هم که بشه دنیا واسه من
بی تو دنیا دیگه معنا نداره
بی تو دنیا دیگه معنا نداره
4- خبر آمد، خبری از درد
با ناله گفت، با غرش رعد
گفت… و گفت… از غم از هوای سرد
چشمانش باران، جگرش پاره
گفت… روزگار لگد بر بختم زد
او می گفت و من در حسرت سوختم
گر گرفتم و مانند بوته بیابان سوختم
5- چه رسمی داره این رسم زمونه
میچینه هر گلی که مهربونه
دیگه دیدارمون رفت به قیامت
بیتو خواهر میشم من یه دیوونه
6- من چه باید کنم با غم خویش؟
با دل ناشکیبای درویش؟
من چه باید کنم با تباهی؟
بعد از این با غم بی پناهی؟
چون زمینی پناهم تو بودی
بهترین تکیه گاهم تو بودی
رفتی و من ز تو روسیاهم
گرچه بخشیده بودی گناهم
7- بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را (شهریار)
8- بالاترین ناباوری مرگ است
در عرصه پیکارمان با مرگ
تدبیری نمیدانیم
وقتی شبیخون میزند، ناچار
در بهت، در ناباوری، خاموش میمانیم
9- ای دیده ببار چو خواهر نیست دگر
آن لطف مهربان به سر نیست دگر
10- به هر بهار، گُل از زیر گِل برآرد سر
گُلی برفت که ناید به صد بهار دگر